MATNE MOREDE NAZAR نیا گل نرگس نیا!!!

اهل شب

نیا گل نرگس نیا!!!

نيا.. نه نه ... هوس نكن كه بيايي زمين ، نيا .... من التماس مي كنمت ، بهترين، نيا .... آه اي پرنده اي كه رهايي ،صبور باش ... با اشتياق در قفسي آهنين ، نيا..... ذكر دعا براي شما عادت لب است.... در آتش جهالت مردان دين ،نيا..... اين جا نه امن بوده و نه امن مي شود .... هرگوشه اي نشسته كسي در كمين ،نيا...... هرچند من هميشه دلم تنگ چشم توست ..... داغ فراغ چمبره زد بر جبين ، نيا....!!!

[ دو شنبهبرچسب:امام زمان,گل نرگس,ظهور ,منجی ,نیا,, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


التماس...

حسین جان در این ماندم که چگونه می توان در چشمان شما نگاه کرد...
بیعتم را نو میکنم و به دلم امید میدهم و نور را نوید...
حسین جان، تو خود میدانی که ما اهل کوفه نیستیم... ما پای بیعتمان تا آخر خواهیم ماند... تا آخرین قطره ی خونمان را فدای امام زمانمان خواهیم کرد...
اما از اللهم عجل لولیک الفرج گفتنمان، میترسم... یا ابا عبد الله، شما را منتظرانت سر از تنت جدا کردند، چگونه از فریاد های منتظران مهدی نترسم؟ ای ماه عالم، من از تکرار عاشورایی دیگر میترسم... من از این مردم دنیا، میترسم... حسین جان، شما که غریبه نیستی، وقتی نگاه آینه میکنم،
از خودم هم میترسم... نکند که عزیز دل زهرا بیاید و من در مقابلش باشم؟
یا ابا عبد الله، هر چه گفتیم مکن ای صبح طلوع، تاثیری نداشت...
یا حسین، تو را به سر بریده ات قسم، کمک کن نوای اللهم عجل لولیک الفرج هایمان دیگر بی تاثیر نباشد...

بزرگوار التماستون میکنم به جهت تعجیل در فرج آقا دعا بفرمایید. زمونه ی سختی شده
التماستون میکنم

 


انا اعطیناک المادر...

«بسم الله الرحمن الرحیم»، بنام خدایی که رحمانیت را در خطبه ها و رحیمیت را بر سر سفره های احسانت تجلی بخشید. «انا اعطیناک الکوثر» همانا تو افتاده ای تک و تنها و چهل مرد و طنابی بر گردن شوهر. «فصل لربک وانحر»، نماز بی سجده ات در کوچه، و قربانی ات پشت در، جملگی از تو قبول شد. تو سربلند راه ولایتی، اما نه آنقدر که پسرت، سر بلند خاهد شد. «ان شانئک هوالابتر»، اما مبادا نسل آدم را ابتر کنی. مبادا بغض مسجد را بشکنی. مبادا قرار دل ماه را برهم زنی. آب در دلت تکان نخورد، مادر آب! مبادا زمین را خاک بر سر کنی

 

برگرفته از وبلاگ کاش میشد خدا را بوسید...

[ یک شنبهبرچسب:مادر-فاطمه الزهرا-ایام فاطمیه-آب-خدا-خداوند-ولایت- نماز, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


دوری و دوستی...

بعضی کارها مرا از تو دور می کنند. بعضی بار ها مرا از تو دور می کنند. بعضی یار ها مرا از تو دور می کنند. بعضی علاقه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی گلایه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی فریضه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی غریزه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی شقیقه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی سلیقه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی دقیقه ها مرا از تو دور می کنند.



بعضی چشم ها مرا از تو دور می کنند. بعضی چشمک ها مرا از تو دور می کنند. بعضی نگاه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی اشاره ها مرا از تو دور می کنند. بعضی گذاره ها مرا از تو دور می کنند. بعضی لبخند ها مرا از تو دور می کنند. بعضی خنده ها مرا از تو دور می کنند. بعضی گفتن ها مرا از تو دور می کنند. بعضی نگفتن ها مرا از تو دور می کنند. بعضی خاندن ها مرا از تو دور می کنند. بعضی نخاندن ها مرا از تو دور می کنند. بعضی ماندن ها مرا از تو دور می کنند. بعضی رفتن ها مرا از تو دور می کنند.



بعضی عکس ها مرا از تو دور می کنند. بعضی مکث ها مرا از تو دور می کنند. بعضی سیم ها مرا از تو دور می کنند. بعضی فیلم ها مرا از تو دور می کنند. بعضی صدا ها مرا از تو دور می کنند. بعضی نواها مرا از تو دور می کنند. بعضی دوا ها مرا از تو دور می کنند. بعضی هوی ها مرا از تو دور می کنند. بعضی مهربانی ها مرا از تو دور می کنند. بعضی نامهربانی ها مرا از تو دور می کنند.



بعضی حنجره ها مرا از تو دور می کنند. بعضی پنجره ها مرا از تو دور می کنند. بعضی چراغ ها مرا از تو دور می کنند. بعضی اتاق ها مرا از تو دور می کنند. بعضی خانه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی بهانه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی کوچه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی خیابان ها مرا از تو دور می کنند. بعضی شهر ها مرا از تو دور می کنند. بعضی راه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی ماه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی هفته ها مرا از تو دور می کند. بعضی روز ها مرا از تو دور می کنند.



بعضی ظرف ها مرا از تو دور می کنند. بعضی حرف ها مرا از تو دور می کنند. بعضی کلاس ها مرا از تو دور می کنند. بعضی قیاس ها مرا از تو دور می کنند. بعضی سپاس ها مرا از تو دور می کنند. بعضی لباس ها مرا از تو دور می کنند. بعضی تراس ها مرا از تو دور می کنند. بعضی هراس ها مرا از تو دور می کنند.



بعضی جامه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی نامه ها مرا از تو دور می کنند. بعضی قید ها مرا از تو دور می کنند. بعضی عید ها مرا از تو دور می کنند. بعضی عزا ها مرا از تو دور می کنند. بعضی غذاها مرا از تو دور می کنند. بعضی فضاها مرا از تو دور می کنند. بعضی نقص ها مرا از تو دور می کنند. بعضی یأس ها مرا از تو دور می کنند. بعضی کاه ها مرا از تو کوه می کنند. بعضی کوه ها مرا از تو کاه می کنند. بعضی شهر ها مرا از تو راه می کنند. بعضی راه ها مرا از تو چاه می کنند. حالا باز هم می گویی «دوری و دوستی»؟!

 

بر گرفته از وبلاگ کاش میشد خدارا بوسید...

[ سه شنبهبرچسب:یا صاحب الزمان,-دوست-خدا-دوری -دوستی-ظهور, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


خاکستر نشین...

 

 

این شب ها وقتی درد، عیار مرد بودن را روی بالش، به ترازو می کشد. درخت ها در پس پنجره، سبزینگی خود را همراه برگ ها به مرخصی فرستاده اند. زور باد، تنها به اعصاب پنجره می رسد. آنوقت است که یأس، نوازشگر گونه هاست. وقتی دستی از جنس امید، هراس را از زیر سر سردرگمی برنمی دارد و بالش خاطر را تلطیف نمی کند.

                                                 

تقویم، انگار یادش رفته روزگار بهاری هم دارد. چرا پاهای سکوت از گلیم این دیوار های ساکت دراز تر است. چرا دست های خاهش به ابتدای پله های آرامش نمی رسد؟

 

بر گرفته از وبلاگ:کاش میشد خدا را بوسید...


ادامه مطلب
[ پنج شنبهبرچسب:, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


مسافر سکوت آباد

 

نه نوشتن به معنای حرف داشتن است و نه اینکه ننوشتن به معنای حرف نداشتن باشد. گاهی حرفی نیست، اما می نویسی تا عریضه خالی نماند. اما گاهی هم آنقدر حرف هست که نمی دانی کدامش را بزنی. و در اضطراب و سردرگمی این احساس زجر آور، مسافر جاده ای می شوی که منتهی به سکوت آباد می شود. سکوتی که نه علامت رضاست و نه از جنس رضایت. سکوتی که از گریه عاجز است و از بغض لبریز.

با قیل و قال بی‌گانه ام و اهل فریاد نیستم. به سکوت عادت دارم؛ اما به ساکت ماندن نه. سکوت دشمن درجه یک فریاد است؛ اما مترادف ساکت بودن نیست. سکوت، برای آن که حرف دارد، بغض بی حنجره است. برای انکه دلتنگ است، خانه بی در است و اتاق بی پنجره. و برای آنکه بارانی ست، آسمان بی ابر.

 

بغض بی حنجره، مرگ زودرس قلب است، در محکومیت چشم ها به حبس ابد اشک. خانه بی پنجره، زندان خانگی آدم هاست، در زندگی بی در و پیکر. آسمان بی ابر، مرداب دور افتاده ی در حسرت دریاست.

 

کاش می شد گاهی، به زبان سکوت با هم صحبت کرد. دستور زبان سکوت را کاش همه می دانستند. آن وقت چقدر سکوت هر شخص معنا داشت. آنوقت چقدر سکوت می شد داشت در یک چشم. چقدر دلتنگی می شد کاشت در یک نگاه. زبان حال سکوت را نه بغض، که تنها گریه می داند. قانونش هم این است؛ هر چه دانه ها بیشتر، سکوت پر معناتر.

 

درست که اشک ما دم مشک ماست، اما در این دنیا، آنکه برای سکوتت، تره هم خرد نمی کند؛ لایق اشک هایت نیست. این اشک ها حرمت دارند.

 

این اشک ها که پای مشک جاری اند را نباید، کشکی کشکی حرامشان کرد. نه...«گریه نمی کنم! نه اینکه سنگم...». دلم از دلتنگی پر است. دلم تنگ تر از دلتنگیست. دلم سخت تر از سنگ است. سنگ، تنگ تر از دل من است. تنگ تر از سخت، دل سنگ من است. آخر به چه زبانی بگویم...؟ گرچه مدت هاست، دل تنگ من، سنگ شده؛ اما دیگر دل سنگ من هم، تنگ شده...

 

همچون ماتم زده هایی که حنجره شان، بغض اندود است و تمام وجودشان مالامال حیرت است. آنجا که به شانه شان می زنند که گریه کن! گریه کن و بگذار این بغض رها شود. سینه ات را سبک کن. این بغض دلت را پاره می کند. ناله شو، ضجه بزن، فریاد باش...

 

هر چه این اشک ها بیشتر بریزد، همچو آبی ست بر آتش. اما هر چه جنس رطوبت گلو، بغض واره تر شود؛ آتش به خرمن دل است. این سینه شیشه ای تر از آن است که تاب گرمای طاقت فرسا را داشته باشد. من اما دیده ام، آغوش شیشه در بستر آتش را. شیشه ها در آتش نمی شکنند؛ پودر می شوند...

 

 

بر گرفته از »وبلاگ کاش می شد خدارا بوسید ...سید رضی ...



 

[ یک شنبهبرچسب:مسافر-مسافرسکوت آباد-اشک-فریاد-کاش, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


سردم است ...

 زندگی رو زیاد جدی نگیر ، چون هرگز از اون زنده بیرون نمیری

 

 

ســَردم استــ ...

و این بــ ـــــ اران بی وقفــ ه مـی بــ ـــــ ارَد ...از آسمان ِ چــَـشم ـهایمــ ...

آسمان بی نـَهایت ستارـه ـهایش را بـ ه رُخـم می كـِشـَد...


و مــ َن ...

در آغوش شـَبــ ...

مـی گــَردَمــ ...

در پـیِ سـِتارـه ای ...

كـِه از آن مــَ ن استــ ...


شـَب سـُكوتـَش را فــــَـــــریاد مـی زند ....

و مــَ ن هـَمراـه با او دِل تـَنگی ام را بـ ه گــِریـ ه نـِشـُتـ ه امـ ...


نـَقش می زنم بـر تـیرگـی ِ آسمان ...

چـِهرـه ات را ...

با جــُوهـر ِ اكلیلی ُِ امـید ...از دِلـَمـ ...

خـــــیــــــــال گونـهـ ....

و باز هـمــ ...

تــــــُــــــ ـ و می شـوی ...

تـَـــــــمــامِ مــَ ن ...

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

زمانیکه خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شدند

بدان که دوران پیریت اغاز شده است . . .

 

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

[ چهار شنبهبرچسب:, ] [ 3 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


اگر خودکارتون فقط به اندازه ی نوشتن یه جمله جوهر داشت چی مینوشتید؟

نظر نمیدی؟

[ دو شنبهبرچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


زندگی از مرگ پرسید :

چرا آدم ها مرا دوست دارند ولی از تو متنفرند ؟

مرگ پاسخ داد :

چون تو یک دروغ فریبا هستی و من یک واقعیت تلخ

 

 

تقدیم به همه انهایی که بی تقصیرند..تقدیم به دلهایی که به جرم حمل عشق انها را راند ند...تقدیم به چشمهای که به طول جاده هاخیره ماندند...تقدیم به اشک هایی که غرورشان شکست...تقدیم به عهدهایی که کسی انها را نبست...و تقدیم به حرفهایی که هنوز سکوت نام دارند....

[ دو شنبهبرچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


این چند تا عکس تو این حال تنهاییم ...نگاه کنید بد نیست...

 


 

 

 دوستان بقیه عکس ها تو ادامه مطلب هست :


ادامه مطلب
[ دو شنبهبرچسب:عکس متحرک, ] [ 3 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


بخوان..از بارش یکریز چشمانم که بعد از تو..


چه‌ها این روزگار زخم خورده بر سرم آورد...

[ یک شنبهبرچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


دکتر علی شریعتی

 

مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه
حسرت داشتن تو ،‌پیر شده ، عینک می زنه
صورتم سرخ شده بود ،‌اما حالا کبود شده
جدایی یه عمر داره توی اون چک می زنه

 

 

دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، خویشاوندان ثروتمندش در عزایش گوسفندها
سربریدند ( شریعتی )



از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد! دکتر شریعتی.



در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد ، آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و
خدایی که نمی بینم و میدانم که هست.. ( دکتر علی شریعتی )



روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد. ( شریعتی )



در دردها دوست را خبر نکردن ، خود نوعی عشق ورزیدن است! ( دکتر شریعتی )



گاهی گمان نمیکنی ولی میشود ، گاهی نمی شود که نمی شود!
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست! گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود!
گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست! گاهی تمام شهر گدای تو می شود!!!
< شریعتی >



ساعتها را بگذارید بخوابند! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست. ( دکتر علی
شریعتی )


مشکلات انسانهای بزرگ را متعالی می سازد و انسانهای کوچک را متلاشی. ( شریعتی )



خدایا،به من توفیق تلاش در شکست،صبر در نومیدی،رفتن بی همراه،
جهاد بی سلاح،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت،دین بی دنیا،عظمت بی نام،
خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،مناعت بی غرور،عشق بی هوس،
تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،روزی کن.(دکتر علی
شریعتی)





زخمی بر پهلویم هست روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب میخورم و
همه گمان میکنند که من میرقصم.
( دکتر شریعتی )


نامم را پدرم انتخاب کرد ، نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم! دیگر بس است ،
راهم را خودم انتخاب می کنم.
( دکتر شریعتی )


دلی که ازبی کسی تنها است،هرکس رامیتواندتحمل کند.!

(دکترشریعتی)



به دکتر شریعتی گفتند استاد سیگار طول زندگی رو کوتاه میکنه ،
دکتر در جواب گفتند من به عرض زندگی فکر میکنم.





·  زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها باید به اجبار خفت
[ یک شنبهبرچسب:, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


فقط برو

 

برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، از تو بیزارم ، بهانه هایت را برایم تکرار نکن
حرفی نزن ، بی خیال ، اصلا مقصر منم ، هر چه تو بگویی ، بی وفا منم!
نگو میروی تا من خوشبخت باشم ، نگو میروی تا من از دست تو راحت باشم…
نگو که لایقم نیستی و میروی ، نگو برای آرامش من از زندگی ام میروی….
این بهانه ها تکراریست ، هر چه دوست داری بگو ، خیالی نیست….
راحت حرف دلت را بزن و بگو عاشقت نیستم ، بگو  دلت با من نیست و دیگر نیستم!
راحت بگو که از همان روزاول هم عاشقم نبودی ، بگو که دوستم نداشتی و تنها با قلب من نبودی
برو که دیگر هیچ دلخوشی به تو ندارم ، از تو بدم می آید و هیچ احساسی به تو ندارم
سهم تو، بی وفایی مثل خودت است که با حرفهایش خامت کند، در قلب بی وفایش گرفتارت کند ، تا بفهمی چه دردی دارد دلشکستن!
برو، به جای اینکه مرحمی برای زخم کهنه ام باشی ،درد مرا تازه تر میکنی !
حیف قلب من نیست که تو در آن باشی ،تمام غمهای دنیا در دلم باشد بهتر از آن است که تو مال من باشی….
حیف چشمهای من نیست که بی وفایی مثل تو را ببینند ، تو لایقم نیستی ، فکرنکن از غم رفتنت میمیرم!
برو و پشت سرت را هم نگاه نکن ، برو و دیگر اسم مرا صدا نکن
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار با تنهایی تنها باشم …

برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید
نام:  415909.jpg
مشاهده: 5987
حجم:  310.3 کیلو بایت

 

 

[ جمعهبرچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


دلتنگم دلتنگ**
گاه دلتنگ می شوم

دلتنگتر از همه دلتنگی ها

گوشه ای می نشینم

و حسرت ها را می شمارم

و باختن ها را،

و صدای شکستن ها را...

نمی دانم من کدام امید را ناامید کرده ام

و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم

که این چنین دلتنگم.

دلتنگم، دلتنگ...!

 

49186491472314243221 شعر عاشقانه 2012 +عکس

[ جمعهبرچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


از دست داده...

 

دو خط موازی***
دلتنگی هایت را خرج من نكن

من خودم هم خودم را فراموش كرده ام

و شاید خدا هم...

به ما شدن كه می اندیشم

دو خط موازی در سرم

بوق آزاد میزنند!

و سرم پر از صدای جیغی می شود

كه به من میگوید:

ما هیچ وقت هیچ وقت به هم نمی رسیم

و این مسئله هم نا تمام رها میشود

تا شاید روزی به دست دیگری حل شود.

لعنت به خطوت موازی

لعنت به ریاضی!
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

 

 دیشب با دوستم رفته بودم رستوان.... روبروی میز ما یه دختر پسر نشسته بودن که پسره پشتش به میز ما بود،معلوم بود با هم دوست هستند،اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد.... قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،دختره شروع کرد به آمار دادن،سرمو انداختم پایین....دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم. خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،با نگاهش قبول کرد!
بلند شدن ،پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت،براش نوشته بودم ..... .....خیـــــــلی پستی.

سر کلاس ادبیات معلم گفت :فعل رفتن رو صرف کن - رفتم ... رفتی ... رفت ... ساکت می شوم ، میخندم ولی

خنده ام تلخ می شود استاد داد می زند : خوب بعد ؟ ادامه بده ! و من می گویم : - رفت ... رفت ... رفت ... رفت و

دلم شکست ... غم رو دلم نشست ... رفت و شادیم بمرد ... شور از دلم ببرد ... رفت ... رفت ... رفت ... و من می

خندم و می گویم : خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است .............. کارم از گریه گذشته بدان میخندم


ادامه مطلب
[ جمعهبرچسب:, ] [ 5 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


بــعضی زخمها رو باید درمان کنی تا بتونی به راهت ادامه بدی .... بــعضی زخمها ؛ باید باقی بمونه تا هیچوقت راهت رو گم نکنی

 

اسب ها درشكه ها را كشیده اند ولی انعام را درشکه چی گرفته ...
درشکه چی به چشمان اسب چشم بند زده ,بر دهانش پوز بند ، تا نبیند و حرف نزند ..
چه آشناست زندگی درشكه چی و اسب هایش .....

 

حالم را پرسیدند.گفتم رو به راهم.اما کسی نفهمید رو به کدام راهم...!

 

 

پاك ترین هوای دنیا همان هوایی است كه دلت هوای دلی را میکند

 

ودر ادامه برای تو مینویسم تو که کودکیم با تو گذشت...

یکـــــــ حبه قنــــــد ، درفنجـــان قهـــوه ی تلخـــــــ ؛ شیرین نمیشـــود ...


دو حبه قنــــد ، در فنجـــــان قهــــــوه ی تلخـــــــــ ؛ شیرین نمیشــــود ...


سه حبـــه ، چهار ، پنج ...



اصلاً تو بگــو یک دنیـــــــــا قنـــد



در این دنیای تلخــــــــ


نــــــــــــــــــــه


اگـــر تــو نباشــــی



فالِ این زندگــــــــــی ، شیرین نمیشـــــود ...
 
 
 
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 
[ جمعهبرچسب:, ] [ 2 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


تلخ تر از قهوه ی تلخ...

 

 

زندگیم مثل یه قهوه تلخ ، تلخ شده.کاش می تونستم هویت از دست رفتم بدسه بیارم،یکی بهم گفت بره نباش گرگ باش اما من شدم هیچ!!!!!گفتن از غم از حس کردنش سخت تره،دلم گرفته خدا باورکن دلم گرفته ای کاش اینا همش یه خواب بود یا یه قصه … خدایا گذاشتیم سر دوراهی که نفرت حس کنم،نفرت چندین ساله ام از زندگی…از هیچی…تو این مدت تعادل روحی ندارم سنگینی روحم روی تنم حس میکنم…شدم عین یه مرده که راه میره…

روزا داره میره و سریع و سریع هم میره و از اون سریعتر شکستگی من…خیلی وقته سیاهیم از سفیدیم جلو شده و سبقت گرفته…

شدم یک عروسک مرده،خودت جا من بزار،من حق فریاد ندارم؟حق فریاد حقم از روزگار دارم یا نه؟نمک نپاش روی زخمم نامروت ،از روزی که دفتر زندگیم وا شده با مدا سیاه توش نوشتن…

میخوای خدارا شکر کنم؟توکل کنم؟امیدم به اون باشه؟بزار راحتت کنم که دیگهاینا به من نگی اگر این کارا نبود تا الان سرپا نبودم و نمیتونستم نفس بکشم،ثانیه هام میگذره و سکوت جای صدارا تومن داره میگیره،خسته ام رسیدم نه خط ولی میخوام زندگی از سر خط بنویسم…شایدم دل بکنم از دنیا و هرچه زیبایی که واسم نداشته…چیزی نیست واسه گفتن دیگه دهنم قفل شده و چیزی ندارم واسه نوشتن اینُِِ قلمم میگه…

 

 

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 

 

 


 

 

 

 

 

 


 


این روزها خودم انقدر سیگار

برای دود کردن دارم

تو دیگر کبریت برای آتش زدن روح و روانم نکش

لعنتی
....

پی نوشت:
این برای شماهایی هست که از درد هیچ بویی نبردین

تویی که بدون اینکه در مورد کسی چیزی بدونی

تهمت میزنی برو دنبال کارت برو پی خوشی هات

اینجا جای تو نیست

اینجا فقط جای خودم و کسایی مثل خودم هست که معنی غم وتنهایی رو با بند بند وجودشون درک کردن....




 

[ پنج شنبهبرچسب:, ] [ 1 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


دلم برایت تنگ است.....

دلم برایت تنگ است ...
برای من...این تکیه گاه همیشگی نامه بنویس...
بنویس کدامین غریب، اینک تکیه گاه تو است ...
بغض را کاش میتوان دید..تورا کاش میشد همین حوالی به شکل یک رهگذر کشید...
مرا، آرزو کن..آرزو..
... ... من از حقیقت های تلخ روزگار چندیست دلگیرم...دلم یک رویا میخواهد ...
رویایی به وسعت یک خواب ابدی.....................

[ پنج شنبهبرچسب:, ] [ 12 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


حباب

 

گاه آن کس که ادعای عشق دارد ...

فقط دنبال آغوشی برای تخلیه کردن فاضلاب شهوتش میگردد ...

و نه بیشتر ... !!!
 
 
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.
[ چهار شنبهبرچسب:, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


 

هیچکســـ نفهمیـــ ــد که خداونــــ ــد همـ تنهایـــــیشـ را فریاد میزنــد ... قُــل هــو اللهُ احـــد !!
 
 
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

 

 

 

 

 

سر سطر بنویسید :



پسران کراک وتریاک

دختران شیشه و هرزه گی

...مادران دق مرگی

پدران سگ دو برای نان.

بنویسید

بابا نای نان دادن ندارد.

بابا کار ندارد

بنویسید

بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد

تلاش بی ثمر

آن مرد با الگانس آمد.

آن مرد باتوم دارد.

باتوم درد دارد.

درد من برای آن مرد حال دارد

ببخشید

بنویسید:

درد من برای آن مرد نان دارد

صاحبخانه بابا را جواب کرده

حاج رحیم برای چندمین بار به حج میرود

بابا پول قبض آب ندارد

نقطه

در انتها

بنویسید:

بابا دارد دارش را میسازد
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.
[ چهار شنبهبرچسب:, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


و برای تو میتویسم تو که یکبار...

آن طوریها هم که تو فکر میکنی نیست...

شاید عاشقت بودم ، روزی!!!...

ولی ببین بی تو،هم زنده ام، هم، زندگی میکنم.​..

فقط گاهی در این میان، یادت ...

زهر میکند به کامم زندگی را...همییییین !!

 

 

 

یک هیزم شکــــ ـــــــن وقتیـ ــــ خستهـ ـــــ می شهــ ــ کهــ ـ تبرشـــ ـ کند بشهـــــ ــ
نهـــ ــ اینـــ کهــ ـــ هیزمشــ ــــ زیـــاد باشهــــ ـــــــ
تبر ما انسان ها باور هامونه ، نه آرزو هامون ... !
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 
[ چهار شنبهبرچسب:, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


به سراغم اگر می آیی...

به سراغ من اگر می‌‌آیی

نیا! اعصاب ندارم توام گیر میدی!
میزنم شل و پلت می‌کنم بعد میگی‌ طرف اخلاق نداره!

[ چهار شنبهبرچسب:, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


خدایا

 

خدايا... مي ترسم از اينکه به گناه کاري که نفسم آنرا صحيح مي خواند و دلم از آن مي ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بي مهري ات بسوزم. خدايا... مي دانم تمام لحظه هايم با توست…. مي دانم …تنها تويي که مرا فراموش نمي کني... مي دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز مي گويي برگرد.... مي دانم؛ همه اينها را مي دانم،... ولي نمي دانم چه کنم؛ نفسم مرا به سويي مي کشد و عقلم حرفي ديگر مي زند و دلم در اين ميانه مانده... خدايا... تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهي که بهترين است... خدايا... مي دانم تو هميشه با مني ، ولي تنهايم مگذار؛ يا شايد بهتر باشد بگويم: نگذار تنهايت بگذارم. خدایا... پناهم ده !
 
 
 
 
 
عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

[ چهار شنبهبرچسب:, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


 

نسل مــــــــــــــا نسل نسل خوابیدن با اس ام اس ، نسل درد و دل با غریبه های مجازی ، نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همسایه ، ... نسل لایک و پوک از روی قرض ، نسل کادو های یواشکی ، نسل خونه خالی و دعوت شام ، نسل پول ماهانه ی وی پی ان ، نسل صف و دعوا ، نسل تف ، وسط پیاده رو ، نسل هل ، توی مترو ، نسل مانتو های تنگ ، نسل شینیون زیر روسری ، نسل شرت play boy هنگام سجده ، نسل کارگران پیر مو رنگ کرده برای جوانی و پیشنهاد کار ، نسل شارژهای اینترنی ، نسل copy paste ، نسل عکسای لختی در ساحل دوبی ، نسل جمله های کوروش و دکتر ، نسل فتوشاپ ، نسل دفاع از فاحشه ها ، نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ، نسل سوخته ، نسل من ، نسل تو ! یادمان باشد ، هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم ، بین عذاب هایمان ، مدام بگوییم ، یادش بخیر ، دنیای ما هم همین طوری بود !

 

 

 

 

 

 

و اما یه شوخی....

 یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود : نامه ای به خدا !!!
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه این طور نوشته شده بود :
خدای عزیزم بیوه زنی ۸۳ ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم ر ا برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم . هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم.تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن…
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان ۹۶ دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند…
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند.
عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا ! همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:
خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم ؟ به لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده وروز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی… البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را برداشته اند.

[ چهار شنبهبرچسب:, ] [ 1 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


کسی به خدا گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشتى، پس چرا آرزو کنم؟
خدا گفت: شاید نوشته باشم هر چه آرزو کند!!!

 

 

 

دروغ بگو ؛ تا باورت کنند...!! آب زیر کاه باش ؛ تا بهت اعتماد کنند...!! بی غیرت باش ؛ تا آزادی حس کنند ...!! خیانت هایشان را نبین ؛ تا آرام باشند...!! کذب بگو ؛ تا عاشقت شوند...!! ... هرچه نداری بگو دارم , هر چی داری بگو بهترینش را دارم...!! چون اگر ساده ای ؛ اگر راست گویی ؛ اگر باوفایی .... اگر با غیرتی ! اگر یک رنگی .... همیشه تنهایی ... !!! همیشه تنها...;(

 

 

 

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.

 

 

حسود نیستم اما تحملش سخت است ... که دستهای تو در دست دیگری باشد ...

 

 

 

 

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ، ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم ، به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم

 

 

 

 

[ سه شنبهبرچسب:, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


آخرین نفس...

اگر بدانید فقط یک روز از عمرتان مونده اولین کاری را که می کنید چیه و علت را هم بنویسید.

( البته آرزو دارم که همه شما عزیزان هزار ساله بشید)

[ سه شنبهبرچسب:عمر,-صادق ناظمی فرد-, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


خدا بود...

خدا بود

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

اینکه دیروز باران می بارید یا نمی بارید،اینکه دیروز باد می وزید یا نمی وزید،اینکه دیروز شنبه بود یا جمعه،فرقی نمی کند،دیروز خدا اینجا بود،مهم این است....


ادامه مطلب
[ دو شنبهبرچسب:خدا بود,,, ] [ 5 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


دیدن

چشم ها را باید شست ...

جور دیگر باید دید...

جور دیگر باید زندگی کرد...

 

[ شنبهبرچسب:چشم ها را باید شست -صادق ناظمی فرد, ] [ 1 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


کاش ...

کاش می دانستی ما را فرصت آن نیست که روز های رفته را از سر گیریم و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم!کاش می دانستی فردا چه اندازه دیر است برای عاشقی و چه اندازه زود است برای مردن...
 
 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،




آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،




آنگاه که حتی گوش هایت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،




آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری؛




می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی .....!!!

 

 4 چيز كه اگه شد راه برگشت نداره:

 

سخني كه گفته شه

رازي كه فاش شه

سنگي كه پرتاب شه

عمري كه بگذره

 

 

 
 

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .
 

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
 


ادامه مطلب
[ جمعهبرچسب:انگاه که- غرور-دهاقان- فرهمندیان, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


خداوند...

سلام... امروز صدای قلب کوچکم مرا به نوشتن وادار کرد...

 

خدایا این چه دلتنگی غریبانه ایست که مرا به ان سو واین سو میکشاند تا نشانی یابم و ارام گیرم؟!

با تو سخن گویم ارام ارام تو را احساس کنم....

خدای خوبم من تسلیم خواستت میشوم...

اما با من باش این لحظه ها تا پناهم به کسی جز تو نباشد ای پناه دهنده ی بی منت.

رزاق...رحمان..تواب..سمیع...علیم...

تویی که هستی نزدیکتر از من به من...میخواهم احساست کنم با تمام وجودم.

خدایا سنگینی این غم را برایم سبکتر کن...تا توانی برای کشیدنش داشته باشم.

اسما تو را میخوانم بلند بلند تا به من نیرو بخشی...تا بلند شوم و با تو به سخنی از دلتنگی بنشینم.


ادامه مطلب
[ جمعهبرچسب:خداوند :ای نزدیکتر از ,,,, ] [ 4 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


روز هایی که...

روز هایی که ...

روزائی تو زندگیم بوده که به بعضی آدما که تو زندگیم اومدن خیلی چیزا گفتم رازها یا حرفهای عریانی که وقتی به زبون جاری میشن ترسناک میشن و اونا رو فراری میدن یا تو رو اونقدر برهنه میکنن که خودت از خودت میترسی اما از گفتنش پشیمون نیستم .

No_Love (1).jpg

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبهبرچسب:صادق ناظمی فرد, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]


وجود یا عدم وجود...

وجود یا عدم وجود؟

خدا

 

دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود.
"
استاد پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟

کسی پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟

دوباره کسی پاسخ نداد.
استاد برای سومین بار پرسید: آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟

برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد.
استاد با قاطعیت گفت با این وصف خدا وجود ندارد
.
دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند
.
استاد پذیرفت
.
دانشجو از جایش برخاست و از همکلاسی هایش پرسید :آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟

همه سکوت کردند
.
آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟

همچنان کسی چیزی نگفت.
آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟

وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.

 

سرزمین رسیدن یا نرسیدن؟

رسیدن یا نرسیدن؟ 

 

من در سرزمینی زندگی میکنم که در آن دویدن حق کسانی است که نمیرسند و رسیدن حق کسانی است که نمیدوند.

                                                             

 

[ دو شنبهبرچسب:, ] [ 11 قبل از ظهر ] [ sadegh ] [ ]



دلی در خون نشسته دوست داری؟      بگو قلبی شکسته دوست داری؟

تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم    مرا با دست بسته دوست داری؟

 نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده                           سر پیراهن تو جنگ بوده

ولی شرمنده زینب دیر فهمید                  که انگشتر به دستت تنگ بوده

[ پنج شنبهبرچسب:, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ sadegh ] [ ]